توضیحات
نتایج مطالعات دو نسل گذشته دربارۀ معماری ابیانه هرگز بهطور کامل منتشر نشد و دریغ از سند و یادداشتهای جمعبندی شدهای! شاید بتوان به عنوان پژوهشگر نسل سوم، این یادداشتهای دستوپا شکسته را به مثابۀ ذرۀ ناچیزی از میراث مکتوب ابیانه برای بهتر شدن و کاملتر شدن در آینده، در اختیار دیگران قرار داد و امیدوار بود…
واقعیت این است که نمیتوان معماری مردمی را بدون مردم دید و یادداشتبرداری از ساختوساز عامیانه را بدون حضور مردم رنگوبو داد و زنده و گویا ساخت. امروزه از معماری عامیانه در محافل علمی و هنری به اندازۀ کافی صحبت شده و از روستاهای تاریخی ایران مانند میمند، ماسوله، ابیانه و… نیز به عنوان نمونه یاد میشود. در مطالعات مربوط به معماری ایران همآره به معماری مردمی توجه شده اما به مردمی که در آن معماری زندگی میکنند و در حقیقت به آن حیات میبخشند به همان اندازه پرداخته نشده است.
شاید هیچگاه از یاد نبرم روز افتتاح موزۀ ابیانه را که با سیل آدمیانی روبهرو شدم که با لباس محلی مردانه و زنانه ـ که یادگاری از نگارههای دورۀ صفوی در ابیانه است ـ در مراسم حاضر شدند و در حقیقت فضا با حضور آنان خوانا شد؛ مظروف به ظرف معنا داد و معماری عامیانه با عموم در اولین نگاه قابل فهم شد. البته تا پیش از این هرگز نمیدانستم که اهالی ابیانه ساکن هر جای دنیا باشند، زمانیکه به ابیانه بیایند لباس بومی بر تن کرده و به زبان محلی سخن میگویند و فضاهای مختلف روستا را به نوعی میآرایند.
آشنایی با اهالی ابیانه در طول هجده ماه زندگی در محل و دوستی با بسیاری از آنان و شنیدن خاطرات آنها، مرا بیشتر با بافت ابیانه مأنوس کرد و به طور دقیق تأثیر مردم زنده در درک ویژگیهای بافت را برایم آشکار کرد.
گاهی هم در حین مطالعۀ خانههای تاریخی با کسان دیگری آشنا میشدم. انگار لبریز از مطالبی بودند که باب طبع من بود. آنها از گذشته میگفتند و من به دنبال یافتنیهای خویش بودم. یکی از آنان که ژاندارم دورۀ رضاشاه بود میگفت که مهندس سیحون در دورۀ جوانی او به ابیانه آمده و به مدت یکماه در این مکان در کنار چادرش به مطالعه پرداخته است. جالب بود که او سیحون را میشناخت و افسوس که من در جستجوی مطالعات سیحون در ابیانه فقط به چند اسکیس رسیده بودم.
کتابفروشی اینترنتی آبان