توضیحات
«اهل اسب» گزیدهای از عکسهای پیمان هوشمندزاده است که او طی شانزده سال از بندرترکمن و زندگیِ مردمانش گرفته است. در مقدمۀ کتاب آمده: «وقتی با ترکمنها هستی بیشتر دقت کن، هرچه باشد غریبهای. و غریبه بودنت پیداست؛ از صورتت، از لباست، و از زبانت پیداست، پس بیشتر دقت کن. ترکمنها مردم سختی هستند. مردمی که ارتباط گرفتن با آنها مشکل است. قابل پیشبینی نیستند. خلقوخوی خاص خود را دارند. از اقلیتهای مذهبی و اهل تسنن هستند و مهمتر از همه عدۀ زیادی از آنها فارسی نمیدانند. دستبهعصا هستند و غریبه را سخت بین خود راه میدهند. در بیستسالگی با خواندن «آتش بدون دود» نوشتهی نادر ابراهیمی شیفتهی ترکمنها شدم. و در مهر ماه سال هفتاد و چهار، با اولین سفر این شیفتگی بیشتر شد. نیمهشب به بندرترکمن رسیدیم، جنوب شرقی خزر، شرقیترین نقطه. و صبح، تا قبل از صبحانه، در کمتر از نیم ساعت کل شهر را دیدیم. یک ایستگاه قطار و یک کلانتری کل داراییشان بود. کوچکتر از آنی بود که فکر میکردیم. شهرک دلنشینی که دو خیابان بیشتر نداشت، جایی که مردم هنوز پوشش خاص خود را داشتند. شهری که معماری خود را داشت و در موقعیت عجیبی بود: از یک طرف به دریا میرسید، از طرفی به یک دشت وسیع که تا مرز ادامه داشت، و از جنوب به جنگل و کوه. اما بندرترکمن فقط اسم بندر را به دوش میکشید. بندر ازکارافتاده و فرسودهای بود که دیگر فعالیتی نداشت، درست مثل خودش، شهری کاملاً منفعل. و فقط کافی بود کمی از آن فاصله بگیری تا به ترکمنهایی برسی که زندگیشان چیز دیگری بود. زندگیای خارج از مناسبتهای شهری، و بسیار رهاتر. و البته جذاب. آنقدر که بهاجبار به خارج از شهر کشیده میشدی، به حاشیهها، به روستاهایی که از خود بندر قدمت بیشتری داشتند. به خانههایی یکپارچه از چوب، خانههایی که هنوز، در آن سالها، دیواری از هم جداشان نمیکرد و بهراحتی از حیاطی به حیاط دیگر میرفتی. قدم میزدی و کل بچههای روستا پشتسرت میآمدند. زنها و دخترها از پنجره نگاه میکردند و کمتر مردی پا پیش میگذاشت تا حرفی ردوبدل شود، حتی به زبان اشاره.
کتابفروشی اینترنتی آبان