توضیحات
در کتاب حاضر نگارنده یک عشق فلجکننده و مخرب را روایت میکند. عشقی که تمام روح و روان شخصیت زن داستان را مضمحل کرده و تا جایی او را دچار ضعف میکند که در برابر شریک احساسی خود نیز اعتمادبهنفسش را از دست میدهد. موضوع این داستان شکافِ هراسناک بینِ اندیشه و زبان، اراده و بیانِ آن، اُمور واقعی و تخیلی و چیزهایی است که در این شکافها پدید میآیند و رشد میکنند. از وقتی «استر نیلسون» در هجدهسالگی دریافته بود که زندگی درنهایت، چیزی نیست جز دور کردنِ ملال و دلزدگی، به ابتکارِ خود ارزشِ زبان و تفکر را کشف کرده بود و از آن پس هرگز از زندگی ناخُشنود نبود و هیچگاه احساسِ افسردگی نکرده بود؛ پیوسته در پِی رمزگشایی جهان و طبیعتِ انسانها بود. از روزی که دریافت زبان و ایدهها مشغله و کارِ او خواهند بود، زندگی پُرهزینه را کنار گذاشت: غذایِ ارزان میخورد، ارزان سفر میکرد، هیچگاه از بانکی وام نمیگرفت یا از کسی پول قرض نمیکرد و هرگز خود را در وضعیتهایی قرار نمیداد که ناچار شود وقتش را صرفِ چیزِ دیگری جز خواندن، اندیشیدن، نوشتن و گفتوگو با دیگران کند.