توضیحات
در واپسین چهار نمایشنامه، ایبسن دیگر چندان کاری با جامعه ـ این پیکرهٔ بزرگ برساخته از تودههای آدمها ـ و چندوچونِ کردوکارِ این غول ندارد. او اینک نگاه تیز و رخنهگر خود را به سازهها یا یاختههای این پیکره، به تکآدمها میاندازد و با آنها و درون و روانِ آنها کار دارد و به زندگی، بهویژه به زندگیِ درونیِ آدمها، به انگیزههای پنهانِ کنشهای آشکار و شگفتانگیز آنها، به نگاه و دریافت آنها از زندگی و نیز جایگاه مفاهیمی چون آزادی، آزادگی، دلدادگی، بلندپروازی، گذشت، قدرت، خودفریبی و هنر در آن میپردازد. اینجا چشم آدمی به روی گرفتاریهای درونیاش باز میشود و میبیند که از هزاران راه و به هزاران شیوه میتوان زندگی خود و دیگران را تباه کرد و ازاینرو، پاس داشتن، ساختن و بالاندن و شکوفاندن آن’ چه اندازه دشوار است. ایبسنشناس برجستهای چون گئورگ براندِس میگفت نمایشنامههایِ روزِ ایبسن را میتوان دو دسته کرد: در سویی، شش نمایشنامهٔ نخست از پایههایِ جامعه تا رُسْمِرسْهُلم، و در سوی دیگر، شش نمایشنامهٔ دیگر از بانویِ دریایی تا زمانی که ما مردهها بیدار میشویم. او در سخنرانیای دربارهٔ ایبسن در سالِ ۱۹۰۶ در نروژ گفت: «هنوز به یاد دارم وقتی ایبسن رُسْمِرسْهُلم را نوشته بود و روزی به من گفت: “حالا دیگر نمیخواهم ستیزگرانه بنویسم”، فکر کردم: خب، خدای من، دیگر از این مرد چه میماند؟ ولی همانجور که میدانیم، به گفتهاش وفادار ماند. این شش نمایشنامهٔ پایانی ستیزهجویانه نیستند، درامهایِ خانوادگی و شخصیتیاند.» درونمایهٔ نمایشنامهها آشکارا نشان از آسمانِ ابرگرفتهٔ خزانِ درونِ ایبسن دارد.
کتابفروشی اینترنتی آبان