توضیحات
کتاب خزان خودکامه، دربارۀ ژنرال پیری که بین ۱۰۷ و ۲۳۲ سال دارد و پنجهزار بچۀ نامشروع به دنیا آورده است. دیکتاتوری شکاک و هذیانگو که بر کشور استوایی کوچکی در منطقۀ کارائیب فرمان میراند و تنِ تنهایش را در کاخ فرسودهای آلوده به تپاله و فضلۀ حیوانات به اینسو و آنسو میکشد. مردی که تصویرش همهجا هست. مانند معاصران واقعیاش، مادری زحمتکش دارد. این مادر، پرندهفروش دشتهای بیحاصل است. مرغان فرتوت و وارفتهاش را با قلممو رنگ میکند و در بازار میفروشد. وقتی میمیرد، پسرش او را به طور مضحکی تا مقام قدیسان بالا میبرد. یگانه همسر قانونی دیکتاتور لتیسیا لاسارِنو راهبۀ سابقی است ترک صومعه کرده که خوش دارد در بازار روز دزدی کند و سرانجام یکروز در بازار ترهبار به چنگ شصت سگ خشمگین میافتد که او را به همراه پسر کوچکش که عِندالوِلاده به مقام سرلشکری منصوب شده بود، میدرند. این رمان، که هجونامهای تلخ از زندگی دیکتاتورهای آمریکای جنوبی است، سبک نگارشی خاصی دارد، با همۀ آثار قبلی گارسیا مارکز فرق دارد، متن بدون جدا کردن پاراگرافها از همدیگر و تقریباً بدون فواصل لازم دنبال میشود، جملههای طولانی گاه تا یک فصل، فقط با ویرگول از هم جدا شده است. در نقطهگذاری از نقطه به حد امساک و ویرگول به حد افراط استفاده شده. تغییر راوی، تغییر زاویه دید و نوع روایت به جذابیت کار افزوده است. تکگویی های متعددی که در رمان هستند و شامل ضدونقیضگوییها، شایعات و دروغ های شاخدار می شوند هرگز به حقیقت نمیپیوندند، بلکه جوّ سردرگمکننده اسطورهایی بهوجود میآورند که بازتاب شرایط نامطلوب زندگی تحت حکومت خشن دیکتاتوری است. در نتیجه برای شهروندان گمنامی که با خواننده نجوا میکنند، پدرسالار به خدایگانی مبدل میشود که قادر است مانع زمین لرزه شود، موجب کسوف و خسوف شود و حتی ساعت روز را تعیین کند و همچنین مردم کشورش را پدرانه ارشاد میکند و راه سیاست را به آنها نشان میدهد، تا حدی که با مرگ ناگهانیاش آنها دستکم برای مدتی نمیدانند چگونه رفتار کنند. اما ازآنجاییکه پدرسالار را هرگز ندیدهاند و قطعاً قادر به شناسایی جسد متلاشی شده او نیستند، با به یادآوردن گذشته افسانهایاش و با گلافشانی بر جسدش از او اسطورهای میسازند.
کتابفروشی اینترنتی آبان