توضیحات
البته داستان زندگی او نیست چون نوع نگاه نادر ابراهیمی روایتی شخصی به وجود آورده است. ابراهیمی گرچه اشارات فلسفی زیادی را بهکار می برود اما نهایتاً ملاصدرا را بر اساس جسارت و استقلال فکریاش روایت میکند که منجر به تبعید او در نزد متشرعین و فیلسوفان زمان و در نزد شاه شد. او به تبعیدی ابدی که به مکان خاصی منحصر نمیشود معتقد است. روایت ابراهیمی نادرست نیست اما مطمئناً محور اصلی تفکر صدرا عرفان و فلسفه است و داستان زندگی صدرا داستان سلوک و سفر است نه چگونگی تبعیدشدن او. «راه» که عنوان چند فصل این کتاب است اشاره به سفر تبعید دارد نه سفری که در اسفار اربعه مدنظر است. ما با داستانی خطی روبهرو نیستیم. چکیدهای از کتاب: محمدصدرای شیرازی جوانی فکور و حقیقتجو فرزند حاکم شیراز در زمان صفویه است. کتاب نه با کودکی یا نوجوانی محمدصدرا بلکه با روایت صحنهای از سختی های سفر تبعید شروع میشود. در اینجا «راه» به روستای «کهک» ، تبعیدگاه صدرا، ختم می شود. او در این روستا بزرگترین کتابش، اسفار اربعه، را مینویسد. ملاصدرا با جسارت فکری خود بسیاری اوقات پدرش را دلگیر و تلخ میسازد و محمدصدرا در جوابش میگوید: پدر لااقل بگو برای هیچیک از سخنانم پاسخی نداری به همین علت آنها را تا زمان یافتن پاسخ می پذیری (ص34). صدرا مشتاق مهاجرت از شیراز برای تحصیل علم است اما پدر پیرش راضی به سفر فرزند جوانش نمیشود و صدرا میگوید: همت کردم پدر اما تو راه را بر همتم بستی. میمانم و خون دل میخورم (ص78). صدرا علیرغم جسارت ادب میکند و تا مرگ پدر در شیراز می ماند….
کتابفروشی اینترنتی آبان