توضیحات
کافکا در یک خانوادۀ یهودی در پراگ به دنیا آمد. مادر او، زنی خانهدار و متعصب بود که توان درک رؤیاهای بلندپروازانه فرزند خود را نداشت و پدرش نیز مردی خشن بود که اخلاق مستبدانهاش تأثیر عمیقی بر زندگی شخصی و نویسندگی کافکا گذاشت. بسیاری از مبارزات و کشمکشها در داستانهای کافکا برگرفته از همین رابطه پیچیده با پدرش بود. تأثیر این اختلاف، همواره در آثارش مشهود است و یکی از زمینههای داستانیاش اختلاف پدر و پسر میباشد. فضای حاکم بر داستانهای کافکا بهگونهای است که موقعیتهای پیشپاافتاده را به شکلی نامعقول و فراواقعگرایانه توصیف میکند.
گرگور، پسری است که بعد از ورشکستگی پدرش تمام سعی خود را میکند تا خانوادهاش آن ماجرای تلخ که باعث ناامیدی آنها شده است را فراموش کنند. او پذیرفته است که پدرش به دلیل ورشکستگی آمادگی شروع و انجام کار دیگری را ندارد، مادرش هم به دلیل آسم نمیتواند کار کند، خواهرش هم که در این سن کم توانایی کار ندارد پس به سختی کار میکند و میتواند تمام مخارج خانواده را تأمین کند. در ابتدا خانواده او خوشحال از این کمک بودند ولی اندک زمانی بعد همگی به این ماجرا عادت میکنند که گرگور وظیفۀ تأمین مخارج را دارد و دیگر از آن خوشحالی اولی خبری نیست. داستان از جایی شروع میشود که گرگور یک روز صبح وقتی از خواب بیدار میشود، متوجه میشود به حشرهای بزرگ تبدیل شده است او در تختخوابش به پشت سخت و زرهمانندش افتاده بود و اگرکمی سر را بالا میگرفت، شکم برآمده و قهوهای رنگ خود را میدید که لایههایی از پوست خشکیده و کمانیشکل، آن را به چند قسمت تقسیم میکرد. او میتواند صدای دیگران را بشنود و حرفهای آنها را متوجه شود، اما دیگران نمیتوانند حرفهای او را متوجه شوند. در ابتدا همۀ اعضا خانواده علیرغم ترسی که از ظاهر او دارند و حتی اینکه نمیخواهند با او مواجه شوند، در درون خود نسبت به او حس دلسوزی و ترحم دارند. بعد از مدت خیلی کوتاهی خواهرش به بهانۀ اینکه گرگور برای راه رفتن در اتاق نیاز به فضای زیادی دارد، وسایل اتاقش را به اتاق دیگری منتقل میکند. از همینجا فراموشی خانواده از گرگور و محبتهایش شروع میشود. درهمین زمان است که خواهرش در فروشگاهی کار میکند، مادرش خیاطی میکند، پدرش نگهبان شرکتی میشود. آنها کمکم مسیر زندگی خود را پیدا میکنند. او چندینبار مورد خشم پدر قرار میگیرد. و در نهایت به پیشنهاد خواهرش، تصمیم میگیرند از شرش خلاص شوند. شبی او میشنود که خواهرش میگوید «ما تا جایی که از دستمان برمیآمد مراقب او بودیم و تحملش کردیم و الان هم ما همه بهسختی کار میکنیم و نیازی به او نداریم. دیگر تحمل کردنش برای همۀ ما سخت شده است. او باید گورش را گم کند. باید از شرش خلاص شویم» آن شب گرگور خانواده خود را با محبت و نیکی به یاد میآورد و در اتاقش در انزوا با خود در این فکر تهی که باید گورش را گم کند باقی میماند و …
مسخ سرگذشت انسانی است که تا وقتی میتوانست به خانواده خود خدمت کند و نیازهای آنان را برطرف و آنها را حمایت کند برای آنان عزیز و دوستداشتنی است. اما همین که دیگر قادر به حمایت آنها نیست، نهتنها عزت و احترام خود را از دست میدهد بلکه به موجودی بیمصرف، مورد تنفر خانواده و حتی مضر تنزل پیدا میکند. تاجاییکه هر لحظه زندگی برای او و اطرافیانش غیرقابلتحملتر میشود طوری که دیگران و حتی خود او نیز، از سر شوق، لحظهها را برای رسیدن به مرگ میشمارند. مسخ داستان تنهایی انسان معاصر و زندگی صنعتی است. داستان انسانهایی که برای منفعتطلبی از یکدیگر کنارهم زندگی میکنند.
کتابفروشی اینترنتی آبانحوادث داستان مسخ مانند سایر آثار «کافکا» در محیط کاسبها و فروشندگان کمسرمایهای میگذرد که یگانه اشتغال ذهنیشان وضع درآمد و کسبوکار روزانه است. گرگور سامسا، فروشنده سیار تجارتخانه و تنها کسی است که پس از ورشکستگی پدر، کفالت خانواده را بر عهده دارد، خاصه از اینکه میتواند وسایل نواختن ویولن را برای خواهرش که عاشق موسیقی است، فراهم کند، بسیار راضی به نظر میرسد. گرگور در پایان شبی وحشتناک و آمیخته با رویایی آشفته، ناگهان به حشرهای عجیب و نفرتانگیز بدل میشود؛ اما روح حساس و پر عطوفتش به حال خود باقی میماند و حال نفرت باری را که پیرامون خود به وجود آورده، درک میکند؛ ازاینرو به تدریج برای فرار از نگاههای خانواده به زیر تختخواب میخزد، از روشنایی میگریزد، و از کثافت تغذیه میکند، تا شبی که بر اثر شنیدن صدای ویولن از پناهگاه بیرون میآید و در نوری که از لای در به اتاق میتابد، جمع خانواده را میبیند که از دیدن او به نفرت دچار میشوند و پدر از سر خشم سیبی به جانب او پرتاب میکند که کاسه پشتش را میشکند. گرگوری با دردی طاقتفرسا به جایگاه خود باز میگردد و به تدریج بر اثر چرکینشدن زخم و شکستگی کاسه پشت رو به مرگ میرود، تا روزی که خدمتکار پیر لاشه او را با زبالهها بیرون میافکند. کافکا به این طریق نشان میدهد که پایه روابط خانوادگی تا چه حد بر دروغ و خودخواهی گذارده شده است. این داستان تأثرانگیز و وحشتناک مایهای از تنهایی و ناامیدی دارد.
کتابفروشی اینترنتی آبان