توضیحات
ماجرا عشق در نگاه اول نبود: اولینباری که استاکر را دیدم اندکی حوصلهام سر رفت و تکانم نداد. به فکر فرو نرفته بودم (کمی احمقانه بگویم، هیچ تصور نمیکردم سی سال بعد، کارم به نوشتن یک کتاب کامل دربارۀ آن خواهد کشید)، اما این تجربهای بود که از آن خلاصی نداشتم. چیزی از آن با من ماند. آن زمان در پوتنی زندگی میکردم و یک روز من و دوستدخترِ آن وقتم برای پیادهروی به پارک ریچموند رفتیم. پاییز بود و پرندهای بالای زمین شیبدار پرید و به سمت دستهای درخت رفت، طوری بال زد و پرید که به طرز غریبی یادآور شیوۀ پرواز پرندۀ دومی بود که به آن اتاق پهناور شن وارد شد. بلافاصله بعد از آن میخواستم فیلم را دوباره ببینم و از آن زمان میل به دوباره -و دوباره و دوباره- دیدنش هرگز از من جدا نشده است. تاکنون. استاکر فیلمی است که میتوان در دو جمله خلاصهاش کرد. پس اگر خلاصه کردن به معنای چکیدهنویسی باشد، این کتاب متضاد یک خلاصه است؛ این کتاب بسط و گسترش فیلم است. هنوز این پرسش پابرجاست که آیا نوشتن چنین خلاصهای، شیوهای معقول برای گذران روز آدم است؟ هدف چنین تمرینی چیست؟ من لب مغاکی لولهمانند با اُورکتی خیسِ آب ننشستهام؛ ژاکت گرمِ زیبایی پوشیده و پشت میزم نشستهام. سرم به چیزی گرم است، پیشرَوی میکنم، به سوی اتاقی از آن خود.
کتابفروشی اینترنتی آبان