توضیحات
یک روز جمعه در ستون نیازمندیهای روزنامۀ محلی دهکدۀ «چیپینگ کلگ هورن» اطلاعیهای با این مضمون به چاپ رسیده بود: «یک قتل اعلام میشود. روز جمعه بیستونهم اکتبر، ساعت ششونیم بعدازظهر در ایتل پداکس». در ساعت مقرر، نیمی از مردم کنجکاوِ دهکده در عمارت لیتل پداکس، منزل خانم «بلکلاک» که با دوست زمان مدرسه و دو برادرزادهاش زندگی میکند جمع میشوند تا خودشان از نزدیک ببینند قتل چطور اتفاق میافتد و قربانی کیست؟ رأس ساعت ششونیم برق اتاق نشیمن قطع میشود و جوانی در چهارچوب در ظاهر شده و اعلام میکند کسی از جایش تکان نخورد و همزمان صدای دو شلیک شنیده میشود. پس از وصل شدن برق، در چند دقیقۀ بعد و آرام گرفتن وِلوِلۀ جمعیت، همه متوجه میشوند جوان به خودش شلیک کرده و مرده است، با وجود این گویا گلولهای از کنار سر خانم بلکلاک هم که در سمت دیگر اتاق ایستاده بود رد شده و لالۀ گوشش بهشدت آسیب دیده و خون زیادی از آن میرود. همه به دور جوان حلقه میزنند اما کسی او را نمیشناسد. پلیس دخالت کرده، اما با وجود تحقیقات گسترده او هم راه به جایی نمیبرد. بنابراین سربازرس به خانم مارپل، پیرزن زیرکی که انگار کارآگاه بهدنیا آمده، متوسل میشود و خانم مارپل با دقت و هوش سرشارش پرده از این ماجرا و چند قتل که در ادامۀ داستان رخ میدهد برمیدارد. قاتل کسی جز خانم «بلکلاک»، صاحب عمارت لیتل پداکس، نیست.