توضیحات
کتاب حاضر، جلد سوم از رمانی سهجلدی از نویسنده معروف ایرانی است که با زبانی ساده و روان نگاشته شده است. این داستان درباره گمشدن عجیب دختر یک خانواده است. در بخشی از داستان میخوانیم: «وضعیت خانه عادی نبود. کوچه خلوتترین و پرنفسترین بود. انگار خیری را پنهان کرده و خبری خوش را در سینه دارد. این خبر روح داشت. اهالی کوچه و میدانگاهی و محلههای دورتر پی برده بودند که هیچ رازی آن پدر و مادر و این دو برادر ندارند جز اندوهی از گمشدن دختر کوچکشان. حالا حتی میشد گفت در خیابانها کشته نشده؟ زندانها را سر زدهاید؟ بیمارستانها را گشتهاید؟ اما همه میدانستند دختر زودتر از اینها به خانه نیامده. اما بهار است. بوی ماهی قرمز در تشتهای بزرگ، بوی نان تازه و نعناع و ترخون در کیسهای کوچک که به کمربند فروشنده بسته است. کوچه و محله نمیخواست این خانه سر به یقه داشته باشد و در این بهاران پشت هم، پشت در این خانه اندوهی باشد».