توضیحات
شان بایتل سی و یک ساله بود که «فروشگاه کتاب» را خرید. او در ابتدای کتاب خاطرات یک کتابفروش (The diary of a bookseller) توضیح میدهد که قرار بود یک کتابفروش شود، صاحب بهترین شغل دنیا که به او فرصت میداد روی صندلی راحتی بنشیند، پا روی پا بیندازد و همانطور که کتابی قدیمی و نایاب را مطالعه میکند از گرمای شومینه و منظره برفی اسکاتلند لذت ببرد. این چشمانداز میتواند حتی افراد بیعلاقه به مطالعه را فریب دهد، اما صبر کنید. بایتل حقیقتهایی را برای گفتن دارد که حتی نمیتوانید آنها را حدس بزنید. اولین واقعیت شوکهکننده مشتریها هستند. بعضی از آنها برای قیمت کمتر چانه میزنند، عدهای همیشه درباره نویسنده سؤالهای شخصی میپرسند، گروهی میخواهند بدانند چرا این مکان سرویس بهداشتی ندارد، هر از گاهی چند نفر پیدا میشوند که از کتابفروش میپرسند همسرشان چه ساعتی آنجا را ترک کرده و بعضیها هم فراموش میکنند باقی مانده ساندویچشان را از قفسه کتاب بردارند. حالا به همه این مشکلات کارمندهای پارهوقت و عجیبوغریب را هم اضافه کنید. چه اتفاقی میافتد اگر کارمند شما فراموش کند سفارشها را در زمان تعیین شده تحویل دهد، یا از آن بدتر با برچسبهای اشتباه روی قفسه بچسباند؟ شاید راهی برای همه این چالشها داشته باشید، اما مطمئنید که با روشن نکردن سیستم گرمایشی در فصل زمستان میتوانید کنار بیایید؟ از اینها گذشته، با سایتهای فروش آنلاین کتاب چه میکنید؟
کتاب خاطرات یک کتابفروش اثری طنزآمیز است که قطعاً ارزش زمانی که برای مطالعه آن صرف میکنید را دارد. ماجرای زندگی این کتابفروش در ویگتون، شهری کوچک در اسکاتلند میگذرد. تنها ماجرای ویگتون معمولاً در کتابهای جدیدی است که بایتل اگر بین سؤالهای عجیب مشتریان فرصتی پیدا کند آنها را ورق میزند، اما این موضوع نباید شما را ناامید کند. نگاه تیزبین نویسنده و مهارتش در بیان محترمانه انواع کنایهها، خیلی زود شرایط را تغییر میدهد و شهر را زیر و رو میکند..
کتابفروشی اینترنتی آبان