توضیحات
فرزندان سام پیک دل نگران پدرشان هستند. از آن روز غمانگیز که کورا، همسر محبوبش، پس از پنجاهوهفت سال زندگی مشترک از دنیا رفت، مدام از خود می پرسند: چه بلایی سر او خواهد آمد؟ چگونه به زندگیاش ادامه خواهد داد؟ این پیرمرد چگونه میتواند به تنهایی در مزرعهاش سر کند؟ چگونه می تواند برای مراقبت از چند ردیف درخت گردو با وانت قراضهاش به سرکشی زمینهایش برود؟ حالا سروکلۀ سگ سفید پیدا شده است؛ با فرزندانش از او حرف می زند، اما آنها فکر میکنند اندوه فقدان همسر و کهولت سن، پدرشان را پریشان خاطر ساخته است؛ چون کسی جز او نمیتواند سگ سفید را ببیند. «سگی که سال ها در کنارم بود ناپدید شده است. این اتفاق روزی افتاد که فرزندانم به اینجا آمدند تا مراقبم باشند. سگ سفید یار و همراه خوبی بود. بهترین حیوانی بود که تا به حال داشته ام. دلم برایش تنگ می شود، اما فکر نمیکنم دیگر او را ببینم. شاید از دست من بیمار خسته شده است؛ خودم هم از بیماریام خسته شدهام. درد هرروز شدیدتر میشود. اما دیگر فکر نمیکنم زیاد طول بکشد.
کتابفروشی اینترنتی آبان